کد مطلب:128036 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:366

قداست و تحریف ناپذیری قیام عاشورا
تا این جا درباره ی اهمیت و بزرگی این حادثه و آثاری كه بیش از سیزده قرن در جامعه داشته است توجه دادیم و یادآوری كردیم. مطلب دیگری كه شما از بزرگان و از سروران ما، از مرثیه خوانان و وعاظ شنیده اید، این است كه شما اگر هر زمان درباره ی شخصیت انبیا و اولیای خدا مطالعه بفرمایید، می بینید حتی در زمان خودشان ابهام هایی درباره ی شخصیت، رفتار و گفتارشان وجود داشته است و بعد از وفاتشان چندین برابر بر این ابهام ها افزوده شده است. خود پیامبر صلی الله علیه و آله مثل سایر انبیا، به زشت ترین تهمت ها متهم شدند؛ گفتند این شخص عقلش را از دست داده و مجنون است، به حرف او گوش ندهید! گفتند او سحر می كند و جادوگر است! به جوانها سفارش می كردند كه وقتی می بینید آن حضرت مشغول سخن گفتن است انگشت خود را در گوش هایتان بگذارید یا در گوش خود پنبه فرو كنید تا صدای او را نشنوید، چون ساحر است و سخن او شما را سحر می كند. همه این تهمت ها را به پیغمبر اكرم (ص) می زدند و خود پیغمبر اكرم (ص) پیش بینی فرمودند كه بعد از وفات من دروغ های زیادی به من خواهند بست، نه دشمنانی كه از كفار بودند، بلكه به اصطلاح پیرامون خود حضرت و از میان كسانی كه می گفتند ما به او ایمان داریم؛ و چنین هم شد. فرمود: «قَدْ كَثُرتْ عَلَیَّ الْكذابَةُ و سَتَكْثُرُ»، [1] دروغ بستن بر من زیاد شده و به زودی بعد از من كسان زیادی به دروغ احادیثی را از قول من نقل می كنند. بعد معیاری تعیین فرمود برای این كه با آن تشخیص دهید كدام حدیث راست و كدام دروغ است، و آن این كه روایت را بر قرآن كریم عرضه كنید، اگر مخالف قرآن بود بدانید من نگفته ام. به علاوه، ائمه اطهار: به عنوان كارشناسان علوم الهی بارها حدیثهای دروغین نقل شده را پالایش كردند. یك مرتبه در زمان امام رضا علیه السلام بود كه روایات نقل شده تصحیح شد و بعداً بر اساس آنها كتاب عیون اخبار الرضا (ع) نوشته شده در زمان


امام صادق (ع) نیز چنین شرایطی پبش آمد. ابوطالب و دیگران دروغ هایی جعل كرده بودند و امام علیه السلام آنها را تصفیه نموده و احادیث صحیح را معرفی كردند. به هر حال، اگر شما در حال حاضر بخواهید احادیثی را كه قطعاً پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرموده اند و همه مسلمانان به عنوان كلام پیامبر (ص) قبول دارند شناسایی كنید، تعداد ان احادیث خیلی زیاد نیست. بعضی در صدد برآمده اند كه آنها را بشمارند، ولی به هر حال تعداد روایاتی كه قطعاً از خود پیامبر (ص) روایت شده باشد خیلی زیاد نیست؛ اما روایات جعلی الی ماشاءالله است. درباره روایاتی كه به دروغ به پیامبر (ص) نسبت داده شده است كتاب های بسیاری از شیعه و سنی نوشته شده است.

مسأله ای كه در زندگی پیامبر (ص) مثل آفتاب روشن بود- گرچه ممكن است بعضی آن را نیز حمل بر تعصب كنند- این حقیقت بود كه از روزی كه پیغمبر اكرم (ص) دعوت خود را علنی كرد، علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی فرمود. روزی كه گوسفندی ذبح كرد و به دستور قرآن كه فرمود: «أَنْذِرْ عَشیرَتَكَ الْأَقْرَبین» [2] همه عموها، عموزاده ها و اقوام و خویشان را دعوت كرد و فرمود هر كس اول به من ایمان بیاورد، او جانشین من خواهد بود. هیچ كس ایمان نیاورد به جز نوجوانی ده یا سیزده ساله، یعنی همان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، بعضی از بزرگان قریش كه حضور داشتند به ابی طالب نگاه كردند و خندیدند، و گفتند طولی نمی كشد كه تو تایع فرزندت شوی. یعنی با تمسخر گفتند چون او جانشین پیغمبر صلی الله علیه و آله شد، او رئیس می شود و تو هم باید تابع او بشوی.

این مطلب بارها در طول حیات پیغمبر (ص) به صورتهای مختلف مورد تأكید قرار گرفت. پیغمبر اكرم (ص) فرمودند: «أَنْتَ مَنّی بِمَنْزَلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی الاَّ أَنَّهُ لا نَبیَّ بَعْدی»؛ [3] و روایات دیگری كه مسلمانان شیعه و سنی نقل كرده اند، تا بالاخره هفتاد روز قبل از وفاتشان در غدیر و در آن جریانی كه همه می دانید، مسلمان ها را در آن آفتاب سوزان جمع كردند، علی (ع) را بلند كردند و فرمودند این است جانشین من: «مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلیٌ مَولاه». [4] بیست سال به صورتهای مختلف و در آخرین روزهای زندگیشان هم به این صورت كه جنبه ی تاریخی


داشت علی (ع) را معرفی كردند. مردم تعجب می كردند كه در گرمای ظهر، پیغمبر اكرم (ص) برای چه آنها را این جا جمع كرده است. هفتاد روز از واقعه غدیر خم گذشت. پیغمبر اكرم (ص) از دنیا رفتند و همین مسلمان های اصحاب بدر و حنین جمع شدند تا برای پیغمبر (ص) جانشین تعیین كنند. بعضی گفتند باید جانشین حضرت (ص) از مهاجرین باشد؛ بعضی گفتند باید از انصار باشد؛ بعضی گفتند دو تا امیر برگزینیم: «مِنَّا أَمیرٌ وَ مِنْكُمْ أَمیرٌ». [5] آنچه مطرح نشد و دنبال نكردند این بود كه هفتاد روز قبل، پیغمبر (ص) خودشان چه فرمودند؟ برای چه ما را در غدیر جمع كردند و ما را در آن گرما نگاه داشتند و قبل از آن، در طول بیست سال بارها علی (ع) را معرفی كرده بودند؟ هم سخنان پیغمبر صلی الله علیه و آله و هم رفتار آن حضرت تحریف شد؛ حتی بعضی از همسرانش به او تهمتها زدند. سوره ی تحریم را بخوانید و بینید كه قرآن درباره بعضی از همران پیامبر (ص) با چه لحنی سخن می گوید.

شب گذشته درباره امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره كردم و شما بارها شنیده اید كه علی (ع) در تمام عالم با دو چیز شناخته می شود. هر جا از علی (ع) سخنی گفته می شود، عدالت و عبادت او به ذهن می آید. علی (ع) از عابدترین و نیز از عادل ترین انسانها شناخته شده بود. علی (ع) در حال بیل زدن در مزرعه هم نماز نافله می خواند. در هر شبانه روز پانصد یا هزار ركعت نماز می خواند و همه او را می شناختند. اما وقتی خبر رسید كه علی (ع) در كوفه، در مسجد به شهادت رسیده است مردم شام گفتند مگر علی (ع) هم نماز می خواند؟ و همین طور سایر ائمه اطهار علیهم السلام و بزرگان دین، هر كدام به صورتی مورد تهمت قرار گرفتند. بالاترین حجت بر تمام انسان ها قرآن كریم است. از روزی كه حضرت آدم علیه السلام خلق شده است تا پایان زندگی انسان بر روی كره زمین حجتی رساتر، روشن تر و هدایتگرتر از قرآن نخواهد بود. اما همین قرآن را مورد تفسیرهای غلط قرار داده بودند و حالا هم چنین می كنند. همه طوایف مسلمین با همه اختلافاتی كه در مذاهبشان دارند به نحوی به آیات قرآن تمسك می جویند. در مورد یك مسأله، هم آن كسی كه آن را اثبات می كند و هم آن كه آن را نفی می كند،به آیه قرآن تمسك می كنند. چه آنها كه قائل به جبرند و چه آنها كه قائل به تفویض، هر دو گروه به آیات قرآن تمسك می كنند. یعنی قرآن مورد ابهام قرار می گیرد. این كه چرا قرآن به گونه ای است كه می توان برای آن تفسیرهای مختلفی كرد، مسأله ای است و به بحث مفصلی احتیاج دارد. ولی


قطعاً عامل عمدی هم در این جریانات وجود دارد. یعنی كسانی عمداً می خواهند قرآن را طبق رأی خودشان تفسیر كنند. همه این كارها از جهل و اشتباه نیست.

این تحریف های معنوی، مسخ شخصیت ها، تهمت و افتراها درباره هرگونه حجت الهی وجود دارد. روشن ترین حجت ها قرآن است و این ابهام ها در آن هم وجود دارد. بالاترین انبیا و راهنمایان انسان ها، پیامبر اسلام (ص) و پس از ایشان امیرالمؤمنین (ع) بود. این ابهام ها درباره هر دو بزگوار وجود داشت. می دانید بعد از آن كه بیست و پنج سال از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته بود، اولین كسانی كه با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت كردند، همان اصحاب نزدیك و بعضی از اقوام و خویشان امیرالمؤمنین (ع) بودند، مثل زبیر كه پسر عمه پیغمبر (ص) و علی (ع) بود. اینها از اولین كسانی بودند كه با علی (ع) بیعت كردند و بعد از چند روز گفتند علی (ع) قاتل عثمان است. به بهانه خونخواهی عثمان، با علی (ع) جنگ كردند. بسیاری از مردم را به اشتباه انداختند كه عثمان به دست علی (ع) كشته شده است، پس باید با او جنگید. همان كسانی كه با او بیعت كرده بودند، ابتدا جنگ جمل و بعد هم سایر جنگ ها را به راه انداختند.

امروز وقتی می خواهیم با برادران اهل تسنن درباره اسلام، یا درباره شخصیت پیامبر (ص) و رفتار و گفتار ایشان صحبت كنیم، ابهام وجود دارد. مثال ساده ای بزنیم تا ببینید چه قدر ابهام می تواند وجود داشته باشد. پیغمبر اكرم (ص) در طول بیست و سه سال رسالت الهی خود، با مردم محشور بود، مردمی ترین پیغمبر و مردمی ترین رهبر بود. همیشه در میان اصحاب خود به گونه ای بود كه وقتی كسی وارد مسجد می شد معلوم نمی شد كدام پیغمبر (ص) است. تا به این اندازه مردمی و به قول معروف خاكی بود. همیشه رفتار و كردارش جلوی چشم مردم بود. آیا مردم در طول بیست و سه سال نمی دیدند پیامبر (ص) چگونه وضو می گیرد؟ آیا این مسأله ای بود كه برای مردم مخفی بماند؟ دست كم ده سال مردم مكه و مدینه دیده بودند كه پیامبر (ص) چگونه وضو می گیرد، بسیاری از اوقات آب وضوی پیغمبر (ص) را برای تبرك می بردند. اما بعد از چندی این مسأله مطرح شد كه هنگام وضو گرفتن آب را چگونه باید بریزیم؟ مگر مردم وضو گرفتن پیامبر (ص) را ندیده بودند؟ این كه یك امر سرّی نبود، ساده تر از این امر دیگر چیست؟ كسانی می خواستند به رفتار پیامبر (ص) اقتدا كنند و به ایشان تأسی داشته باشند، اما عواملی در كار بود كه می خواست ابهام ایجاد كند و در رأس این عوامل، شیطان بود. شیاطین انس هم كمك می كردند.


در میان همه این حوادث و در میان همه گفتارها و رفتارهایی كه از انبیا و اولیا سر زده است، چیزی كه قابل تحریف و مسخ نیست و ممكن نیست كه آن را به غلط تفسیر كنند این است كه امام حسین علیه السلام برای ترویج دین كشته شد، و در این راه تمام یاران او نیز شهید شدند، و حتی طفل شیرخواره او هم به شهادت رسید. این تاریخ را كسی نتوانسته است تحریف كند. البته در بعضی از جزئیات اختلاف بوده است. مثل این كه جمعیتی كه از كوفه آمدند سی هزار نفر بودند یا صد و بیست هزار نفر؟ كمتر بودند یا بیشتر؟ طبیعی است كه به آسانی نمی توان آمار گرفت. در سایر قضایا هم این گونه اختلافات وجود دارد. اما اصل این حادثه و این كه امام حسین (ع) برای دین خود قیام كرد تا آن جا كه با لب تشنه شهید شد و تا آن جا كه زن و بچه او را اسیر كردند، این قابل تحریف نیست. نه می توان گفت این كار انجام نپذیرفته است و نه می توان گفت كه این كار برای دنیاپرستی بوده است. مگر برای رسیدن به مقام راهی بهتر از این نبود؟ كسی كه اهل مقام است، وقتی ببیند جانش در خطر است راهی برای صلح پیدا می كند. شب عاشورا هم به او پیشنهاد كردند، روز عاشورا هم به او پیشنهاد كردند بیا با یزید بیعت كن تا سالم بمانی. قبول نكرد و فرمود: «هَیْهات مِنیّ الذِّلَة» [6] جریان حرّ و سایر حوادث پیش آمد. به این مطالب اضافه كنید آنچه را معتقدیم و با سندهای متظافر ثابت شده است و قرائن فراوانی وجود دارد كه امام حسین (ع) می دانست كشته می شود. اگر كسی بگوید علم امامت نداشت و الهام خدایی نبود، بنابر حدیثهایی كه از خود پیغمبر صلی الله علیه و آله رسیده بود می دانست كه كشته می شود. در آن بیانی كه خودش فرمود: «كَأَنیّ بِأَوْصالی یَتَقَطَّعُها عْسلانُ الْفَلَواتَ بَیْنَ النَواویسَ وَ كَرْبَلا» [7] ، گویا می بینم كه درندگان بیابان، گرگهای بیابان بند از بند من جدا می كنند. و نیز آن خوابهایی كه دیده شد. مانند آنچه در داستان علی اكبر علیه السلام شنیده اید. اگر اینها را ضمیمه كنیم، به این معناست كه امام حسین (ع) می داند پایان این جریان كشته شدن است، اما با این حال، زن و فرزندش را با خود برد. آیا برای این بود كه به پول برسد؟ به مقام برسد؟ به شهوات دنیا برسد؟ در بیابان كربلا كدام شهوات انسان تأمین می شود؟ به هیچ وجه نمی توان این حادثه را به گونه ای تفسیر كرد كه این قیام برای دنیاخواهی، برای ریاست طلبی و برای قدرت طلبی بود. هیچ چیز حز این نبود كه برای احیای دین جدش كشته شد.


البته ممكن است كسانی بگویند حسین علیه السلام اشتباه كرد. بعضی ازمتعصبین و ناصبی های منسوب به اسلام هستند كه می گویند حق نبود كه حسین (ع) این كار را بكند. اما قبول دارند كه او این كار را برای احیای دین انجام داد. این حادثه با همه ویژگی هایش یعنی ویژگی هایی كه در خط دادن به انسان، و در آموختن درس فداكاری مؤثر است، قابل خطا نیست؛ و در این كه حجت بر مسلمانان تمام شده باشد و بدانند كه اگر شرایطی مثل شرایط زمان امام حسین (ع) پیش آمد، باید همان حركت را انجام دهند، قابل تفسیر غلط نیست. البته كسی این گونه القاء شبهه نكند كه فلانی گفته است باید مردم حادثه عاشورا را تكرار كنند. می گویم اگر آن شرایط پیش آمد، باید همان كار امام حسین (ع) را انجام دهیم. به هر حال، ویژگی امام حسین (ع) در این است كه این حركت او به هیچ وجه قابل تفسیر غلط نبود و چنین ابهامی در اطراف آن به وجود نمی آمد كه برای دنیاپرستی و ریاست طلبی این كار را كرده باشد. این است كه هر كس به این حادثه توجه كند، نور هدایت در دلش می تابد و وجدانش بیدار می شود، عواطف مذهبی او شكوفا می شود و احساس مسؤولیت در دلش پدید می آید. آیا دینی كه سزاوار است شخصیتی مانند حسین (ع) با تمام بستگان و حتی با طفل شیرخواره اش برای آن شهید شود، من و شما در برابر آن مسؤولیت نداریم؟ آیا چنین چیزی ممكن است؟ این است كه «اِنَّ الْحُسَیْنَ... مِصْباحُ الهُدیً» این چراغی است برافروخته فراروی انسانیت تا روز قیامت، كه هر كس از هر جا به این چراغ نگاه كند راه را پیدا می كند و كسی نمی تواند در آن ابهامی ایجاد كند.

این یك طرف قضیه است كه دیدیم مسلمانان از ابتدا، لااقل از اولین روزهای شهادت امام حسین (ع) كه حرت توابین شروع شد تا امروز، هم در بزرگداشت این قیام اهتمام داشته اند، در گریه كردن، در فداكاری كردن، در عشق بازی كردن با نام حسین (ع). یك ذره خاك كربلا را می آورند و با چه قداستی احترام می كنند. اگر روزی به بیماری صعب العلاجی مبتلا شوند به اندازه دانه عدسی از آن تناول می كنند تا شفا پیدا كنند. این یك سوی قضیه است.

طرف دیگر قضیه را هم توجه كنید. چقدر تلاش شد تا نام حسین (ع) از بین برود. آنها چه دشمنی با حسین علیه السلام داشتند؟ نام حسین (ع) با زندگی آنها چه می كرد كه حاضر شدند انسان هایی را بكشند برای این كه دیگر مردم به زیارت امام حسین (ع) نروند؟ حاضر شدند آب بر قبر حسین (ع) ببندند تا آثاری از قبر حسین (ع) باقی نماند. روی قبر مطهر زراعت كنند، آن را شخم بزنند، بذر بپاشند كه معلوم نشود این جا كجا بوده است. چرا این گونه بوده است؟


از این دشمنی ها چه بهره ای نصیبشان می شد؟ راه دور نرویم؛ هنوز در بین ما پیرمردها و پیرزن هایی هستند كه آغاز سلطنت آن نابكار را به یاد دارند كه عزاداری را ممنوع كرده بود. وعاظ حق نداشتند لباس روحانیت بپوشند. اجازه نمی دادند از جایی صدای مرثیه خوانی بلند شود و مجلسی به نام امام حسین (ع) تشكیل شود. بنده چهار- پنج ساله بودم و یادم هست كه شب از روضه خوان دعوت می كردند، كت و شلوار می پوشید، می آمد داخل الان منزل لباس خود را عوض می كرد، عمامه می گذاشت و می آمد در زیرزمین خانه و آرام روضه می خواند كه مبادا صدای روضه اش به كوچه برسد و ماموران دولتی او را تعقیب كنند. این چیزی است كه خودم به خاطر دارم.

مگر نام سیدالشهداء (ع) چه مشكلی برای حكومت پهلوی داشت؟ چرا این قدر دشمنی می كنند؟ چرا امروز هم به صورت مدرن با نام سیدالشهداء (ع) دشمنی می كنند؟ این ها كه به اصطلاح خودشان، خود را روشنفكر دینی می دانند و بهتر است بگوییم بی دینان تاریك فكر! چون نه از دین بهره ای دارند و نه از فكر روشن اثری، این دشمنی كه اینها با نام حسین (ع) می كنند چه دشمنی است؟ چه اصراری دارند بر این كه شهادت امام حسین (ع) قضیه ای عادی و یا عكس العملی در برابر خشونت پیغمبر صلی الله علیه و آله بوده است؟! می گویند پیغمبر (ص) در جنگ بدر با بنی امیه خشونت كرد، در این جا هم بنی امیه آتش جنگ را برافروختند و پسر پیامبر (ص) و یارانش را كشتند. این همه نتیجه آن خشونت بود! [8] بالاخره در جنگ، نان و حلوا پخش نمی كنند. در جنگ بدر، هم از مسلمان ها و هم از كفار كشته شدند؛ ولی از كفار بیشتر كشته دشدند و خدا مسلمان ها را پیروز كرد. می گویند چون در جنگ بدر پیغمبر (ص) با بنی امیه با خشونت برخورد كرد، فرزندان بنی امیه هم با اولاد او همان كار را كردند. این یك امر طبیعی و عكس العمل زندگی بوده است. پیغمبر (ص) می بایست آنها را نمی كشت تا بچه هایشان هم بچه های او را نكشند! این چیز مهمی نیست! به اصطلاح این روشنفكران كسانی كه می خواهند از عاشورا درس بگیرند باید این گونه درس بگیرند كه در برابر هیچ كس خشونت در پیش نگیرند تا با بچه هایشان خشونت نشود. آنها می گویند باید از عاشورا این گونه درس گرفت. در نظیر این افراد باید جهاد، دفاع و امر به معروف و نهی از منكر تعطیل شود تا كسی به دیگری كار نداشته باشد. یعنی خدا كه دستور داد «قاتِلُوهم یُعَذِّبْهُم اللَّهُ بِاَیْدیكُم وَ یُخْزِهِم وَ یَنْصُرْكُم


عَلَیْهِم وَ یَشْفِ صُدُورَ قَومٍ مؤمِنین» [9] العیاذ بالله خدا بیجا كرد كه فرمود با مشركین بجنگید تا خدا آنها را به دست شما عذاب كند! «یعذبهم الله بایدیكم و یخزهم» رسوایشان كند، و «ینصركم علیهم» و شما را بر آنها پیروز كند «و یشف صدور قوم مؤمنین» تا دل های مؤمنان شاد شود. اینها آیه قرآن است. باز نگویند خشونت طلب هستی، تئوریسین خشونت هستی.

آنچه خواندم آیه قرآن است. اما این روشنفكران می گویند قرآن بی خود گفته است. نباید خشونت به خرج داد، پس خدا اشتباه كرده است! پیغمبر صلی الله علیه و آله كه در جنگ بدر شركت كرد اشتباه كرد، و نتیجه اشتباه پیامبر (ص) این بود كه فرزندش را كشتند! اما یزیدیان تبرئه شدند. آنها گناهی نداشتند؛ كارشان عكس العملی طبیعی بیش نبود. وقتی پدری را می كشند، پسر مقتول هم می آید پسر قاتل را می كشد. این می شود سلام مدرن و قرائت جدید از اسلام! این مطالب در «روزنامه های كثیرالانتشار جمهوری اسلامی ایران» چاپ می شود و به خورد جوانهای معصوم ما داده می شود، تا این جوان ها بعد از این، حسین (ع) را این گونه بشناسند. چرا اینها با حسین (ع) دشمنی می كنند؟ جوابش روشن است: حسین (ع) چراغ هدایت است. او نمی گذارد فضا تاریك شود تا مردم به گمراهی بیفتند. او راه را روشن می كند، وظیفه ی مردم را روشن می كند كه چه باید بكنند، چگونه از دین خود حمایت كنند، نمی گذارد مردم به بهانه ی تساهل و تسامح، بی غیرت شوند. او می گوید «هیهات منا الذلة» با این مكتب چه كنند؟ او را تطمیع كنند؟ بگویند به تو پول می دهیم؟ مگر حسین (ع) پول قول كرد؟ مگر حسین (ع) ریاست پذیرفت؟ اگر بگویند تو را می كشیم، خوب، خودش آماده شهادت شد، اطفالش را هم به كشتن داد. بالاتر از سیاهی كه رنگی نیست. اگر كسی پیرو حسین (ع) شد، نه از آن تطمیع ها اثر می پذیرد، نه از این تهدیدها می هراسد. حتماً به خاطر دارید كه در جریان نهضت، جوان ها سینه شان را باز می كردند و به ارتشی های پهلوی می گفتند بزن! از كشته شدن باك نداشتند و این رمز پیروزی بود. اگر كسی از مرگ نترسید پیروز است.

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من ز او عمری ستانم جاودان

او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ

یاران حسین علیه السلام شب عاشورا با مرگ عشق بازی می كردند. پیرمردها تنویر و خضاب كردند. این مكتب قابل شكست نیست، مگر این كه آن را مخدوش و تحریف كنند.


بنابراین از یك طرف چرا مسلمان ها، آنها كه شیر پاك خورده اند و آنان كه حلال زاده هستند، تا این اندازه به حسین (ع) علاقه دارند؟ و آنها كه با نام حسین (ع) دشمنی می كنند، چرا چنین می كنند؟ علت این دشمنی روشن است، چون حسین (ع) چراغ هدایت است و نمی گذارد مردم گمراه شوند.



[1] بحارالانوار ج 2، ص 225، باب 29: روايت 2.

[2] شعراء، 214.

[3] بحارالانوار، ج 5، باب 2، روايت 1.

[4] بحارالانوار، ج 28، ص 181، باب 4، روايت 1.

[5] بحارالانوار، ج 28، ص 181، باب 4، روايت 1.

[6] بحارالانوار، ج 45، ص 83، باب 38، روايت 10.

[7] بحارالانوار، ج 44 ص 366، باب 37، روايت 2.

[8] ر. ك: گنج، اكبر، «خون به خون شستن آمد محال»، صبح امروز، 23 / 2 / 1378، ص 6.

[9] توبه، 14.